خیلی وقت بود که تو وبلاگ متن درست حسابی ننوشتم :)) فکر کنم اتفاقات امروز میتونه گزینه مناسبی باشه! از بس که خوب بود! خب یکی اومد ناشناس و خیلی حرفای قشنگی میزد. خیلی! و از طرفی خیلی دلخور بود! اینم خیلی! و در نهایت تصمیم بر این شد که ببینیم همو. حالا من در نهایت فهمیدم کیه و فهمیدم که قراره چه بحثایی وسط کشیده شه :) ولی خلاصه دیدمش و فهمیدیم که چقدر چقدر در طی این مدت جفتمون عوض شدیم. یکم در مورد این ناشناس حرف زدنمون صحبت کردیم و اینکه از کجا خونمون رو انسانها (هیچ جا خانه نمیشود)
جایگاه ما در جهان و جایگاه ما در زمین!
حقیقتا تنهایی میکشه!
خیلی ,یکم ,نهایت ,کردیم ,چقدر ,ناشناس ,خیلی و ,و خیلی ,در نهایت ,کردیم و ,فهمیدیم که
درباره این سایت